-
Friendly Environment
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1394 08:12
کارتو دوست داری اما محیط کاریت افتضاحه ، یا اینکه محیط کاریت عالی اما کارتو دوست نداری !!! چرا هر دوشو نمیشه باهم داشت ؟؟؟
-
yalda
یکشنبه 30 آذرماه سال 1393 11:38
شدید دلم لواشک میخواد ، امشب شب یلدا بوده ، همشون تون ایران خونه مامان بزرگم جامعه بودن ... زن داییم عکس هاشونو فرستاد دلم یکمی گرفت بده ۳ سال هنوز عادی نشده دور بودن . البته اونجا هم همدیگرو خیلی نمیدیدیم اما عیدها و شب چله و ماه رمضونا خوب بود. این شده زندگی من ، همسرم حتا روزهای تعطیلم سر کار هست من تو خونم...
-
واتر پارک
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 12:55
3 سال بود که دوست داشتم اینجا برم پارک آبی . هر تابستون مبومد و نمی شد . این تابستون عزممو جزم کردم که برم اما همسر خان هر روز یک بهونه می اورد اما امروز که اخرین روز بازبودن پارک های آبی بود ، امروز واسه اولین بار تنهایی رفتم پارک آبی . واسه اینکه همسر بنده از آب بازی خوشش نمیاد. حوصله هم نداشتم زنگ بزنم به دوستام و...
-
مردم و حرف مردم
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 12:51
چند وقت پیش اتفاقی تو یوتوب داشتم چرخ می زدم به برنامه سال تحویل 93 با اجرای حسنی و همسرش رسیدم واسم جالب بود ببینم چطور باهم یک برنامه رو اجرا می کنند ، اصلا حسنی مجال به همسرش نمیداد تیکه هم یکی دوبار بهش انداخت ... بعد تا چند روز باخودم فکر میکردم چقدر سخته زندگی با مردی مثل فرزاد حسنی و همش فکر می کردم اینا که...
-
بازدید ایران
شنبه 17 خردادماه سال 1393 13:31
وقتی داشتم میرفتم ایران زیاد خوشحال نبودم و همش می ترسیدم اونجا دعوام شه با خانواده رفتم به خیلی کارها رسیدگی کردم ، دندانپزشکی بودم و دنبال مدرک همسر که بگیرم بیارم اینجا بتونه باهاش بره کالج درس بخونه پولم رو هم از برادرش پیگیری کردم اولین بار بود مستقیم باهاش راجع به پول حرف می زدم خیلی هم رک حرف زدم . قبلش هم همه...
-
خدایا متشکرم
پنجشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1393 13:32
خدایا ممنونم خدایا میدونم هوامو همیشه داشتی و داری بالاخره همسر رفت سر کار ، البته کار جنرال اما من به همینم راضیم همین که از خونه بیاد بیرون و اعتماد بنفس از دست رفته اش رو پیدا کنه من همیشه فقط تو سختی ها یاد خدا می افتم . من بنده خوبی نیستم حال این روز هامو دوست دارم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت همه چیز مادیات...
-
رفتن یا ماندن ...
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 15:11
روزها میان و میرن تو کارم خوب جا افتادم . مرد من خسته است. خسته از خونه نشینی . همه اش می گه من واسه زندگی مشترک ساخته نشدم ( یعنی خودش ) ، دو سه بار که گفت و حرف از رفتن رفت فهمیدم که چقدر دوستش دارم و بدون اون نمی تونم نفس بکشم . یادم افتاد که باید شکرگزار خدا باشم خیلی بیش از قبل خدایا خودت کمکم کن امشب برگشته میگه...
-
ریاضیات
جمعه 29 آذرماه سال 1392 15:51
خب خبرای خوبی به گوش نمی رسه ، من واسه اولین بار تو زندگیم تو یه درس دانشگاه افتادم اونم درس ریاضی که همیشه ازش وحشت داشتم و همیشه هم امتحاناشو پاس میکردم با نمره خوب اما با ترس ... امتحان ریاضی رو خیلی خوندم در حدی که خسته نبودم و وقت داشتم اما سر امتحان تا دیدم اولی رو بلد نیستم ترس بهم مستولی شد و افتادم . خیلی غصه...
-
خرید خودرو
جمعه 22 آذرماه سال 1392 14:32
پس از تقریبا یک سال نیم بالاخره بعد از اینکه همسر رفت 1000 تا جا و بقول معروف دیلر حقه باز ایرانی پورشه سوار و دیلر کانادایی بالاخره یک ماشین برند کیا اتومات دست دو خریدیم که کلا 8000 دلار تمام شد که هر دو هفته از حقوق بنده 70 دلار ناقابل می ره. خب می رسیم به اینکه چی شد که من دست به قلم شدم . از روزی که ماشین خریدیم...
-
کانادا پس از 17 ماه
جمعه 8 آذرماه سال 1392 15:24
امروز دوست دارم شرایط امروزم رو تو 17 ماه گذشته که اینجا بودم تحلیل کنم روزی که اومدم از تمام ایران و ایرانی ها خسته بودم و با روحی کاملا داغون اومدم به امید آینده ای بهتر ، از اینکه دائم بشنوم که می پرسن حامله ای یا نه حالم بهم می خورد از اینکه به زن متاهل هم رحم نمی کردن حالم بهم می خورد از اینکه ادمهای وسیله سرگرمی...
-
زن باید زن باشه
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1392 13:42
چقدر سخته بار زندگی رو بدوش کشیدن 7 ماهه دارم اینجا کار میکنم همزمان درس هم می خونم بعضی روزها کم می ارم بعضی روزا دلم میگه واسه چیزی همه چیزو گذاشتم اومدم دلم گرفته با هر تلفن ایران منتظر خبر بدم منتظر مرگ بزرگمم نمی دونم چرا همسرم خوبه هوامو داره تا حتی که بهم یاد آوری کنه قهوه سر راهم فراموش نشه بخرم تا حتی اینکه...
-
واقعیت اما تلخ
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 14:52
Pm Ziba nami pas az didane axe man dar profile facebook : 10 April : salam axet kheili gharibane hast omidvaram akhare rahet be khoshi berese 2 MAy : b... jan sali khosh barat arezoo mikonam javabe man dar tarikhe june.24 : salam. shoma? salam b... joon kash oon moghe ke sherkat bodio bazi vaghta mioomadi imeni...
-
یک هفته گذشت
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 07:28
از سرکار اولم اینجا یک هفته گذشت .. بگذریم که اولش بی نهایت سخت بود . و حتی روز سوم تو خیابون گریه ام گرفته بود. بگذریم که دختر ایرانی همکارم نمی دونم رو چه حسابی باهام فارسی حرف نمی زنه و الکی میگه با شوهرم هم تو خونه انگلیش حرف می زنم... به نظر من فارسی حرف نزدنش یکجور عدم صمیمت رو می رسونه . بدرک . من کار خودم رو...
-
نقطه 0
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 11:55
امروز یک روز قبل از شروع رسمی کار جدیدمه اینجا . استرس دارم شدید. این روزا رو خوب باید یادم بمونه ... واقعا پروانه ها تو دلم پر پر می زنن ....
-
پروردگار
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 03:09
تا کی نمی خوام رو خودم کار نکنم؟ چرا نشونه های خدا رو دست کم می گیریم. آذین دوست عزیز وبلاگی من دیدی تو کمتر از 2 ماه خدا قدرت شو به من نشون داد؟ دیدی بهم غیر مستقیم گفت من هر انچه باید به تو دادم بی خودی منتظر نباش... نمی دونم نمی دونم ... باید بیشتر به قدرت خدا ایمان بیاریم خیلی خیلی بیشتر .. که اگه اون نخواد یک برگ...
-
عید . بهار و یکی از دلایل خوشحالی من
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 08:51
امروز 10 فروردینه ، همین الان بجای تقویم سایت ایرانی تابناک رو باز کردم دیدم تاریخو . نه اینکه تابناک خون باشه فقط تاریخ ها رو از رو صفحه شون عادت دارم ببینم وای 10 فروردین تولد پدربزرگ خدابیامرزم .......... خب سال نو همگی تون مبارک باشه ، اگر چه می دونم چون واسه دل خودم می نویسم خواننده انچنانی نداره وبلاگم. اگر داره...
-
روزمرگی هایم
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 13:55
روزمرگی هایم شده است خواب درس غذا ....و انتظار برای دیدن اکادمی گوگوش می پسندم شدید !!!
-
بابا
جمعه 18 اسفندماه سال 1391 06:12
بابا بعد اون مکالمه تسویه حساب مانندمون زنگ زد ، اون مکالمه ای که بعد از 4 ماه قهر سر یک سوتفاهم بوجود اومده بود ، خیلی اولش سخت بود حرف زدن اما بروی خودم نیاوردم و خیلی عادی برخورد کردم. با خودم فکر می کنم دوری چقدر آدمها رو حساس می کنه و سوتفاهم ها رو بیشتر باید بیشتر رو روحم کار کنم
-
برای او
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 00:40
اگه می تونستم و جرات داشتم رو دستم با سیگار حکاکی می کردم که " همسرم هدیه ظریف الهیه " تا همیشه یادم باشه .....................
-
مخاطب خاص
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 12:50
خانم یا اقای یاس عزیز که واسه بنده ایمیل زدین راجع به مهاجرت کمکتون کنم . از اونجا که بلاگ اسکای سیستم جواب به نامه های دریافتی نداره مجبورم اینجا جوابتونو بدم . شرمنده ام من این وبلاگو برای خودم و یکسری از دوستای مجازی نزدیکم ایجاد کردم و موضوع اش مهاجرت نیست. شما می تونین از وبلاگهای که راجع به مهاجرت می نویسند و کم...
-
jan.30
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 16:18
جالبه نه؟؟ دارم تو مرکز تجاری راه می رم یه آقای کروات زده سیاه پوست میاد جلو می پرسه انگلیسی صحبت می کنی ؟ می گم بله میگه چند وقت یکبار می ری کلیسا منم گفتم هیچ وقت چون مسیحی نیستم مسلمونم میگه پس وقت بذار انجیلو بخون مسیح راجع به رستگاریمون صحبت کرده 1 ساعت بعد تو خونه در می زنند دروباز میکنم دو تا پسر شیک کرواتی...
-
1.01.2013
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 14:56
دلم گرفته .. از روزهایی که مامانم کمر درد داشت و من کمکش نمی کردم تو کارای خونه . حالا فرسنگها دورم ازش و خودم به این درد مبتلا شدم و فهمیدم چی میکشیده/ وقتی تو برف های 30 سانتی اینجا واسه اولین بار راه رفتم یاد روزهای بچگی افتادم که مامانم تعریف میکرده ساعت 6 صبح من تو بغلش میزده بیرون بره دانشگاه و تا سر کوچه برسه...
-
25.12.2012
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 10:59
2 روز دیگه سالگرد ازدواجمونه و اولین سالی که دور از خانواده هامون هستیم. مشکل اساسی اینجاست که همسر جان عادت به کادو خریدن نداره و از این سیستم ها خوشش نمیاد . شاید فکر کنین خسیس اه اما نه خیلی هم دست و دلبازه و شده خودش کمتر بخوره کمتر بپوشه واسه من کم نمی ذاره اما برعکس منه. من عاشق اینم که کسی سورپرایزم کنه واسم...
-
12.12.2012
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 13:12
امروز 12.12.2012 تو مراسم عقد جوستین تو ساختمان دادگستری شرکت کردیم. صبح ساعت 8.43 رسیدم خونه اش .درو که باز کردم جالب بود لباس عروس به تن اش . 30 مین بعد آرایشگر اومد ترک بود با کمترین امکانات خوب شد وسایل آرایش با خودم برده بودم ... خیلی معمولی آرایشش کرد . اما موهاش بد نشد. ساعت 9.45 همسر زنگ زد که رسیده محل مراسم...
-
فاصله
شنبه 13 آبانماه سال 1391 15:24
حدودای 12 سال پیش یادمه وقتی از همکلاسی هام می پرسیدم فاصله تون تا شهرتون چقدره جواب می دادن مثلا 10 یا 12 یا 20 ساعت با اتوبوس واما الان جواب می دن 10 یا 12 یا 20 ساعت با هواپیما !!! چی عوض شده ؟؟ من ؟ اونا؟ مکان؟
-
غربت کجاست؟
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 14:32
غربت کجاست؟ غربت اونجاه که مثل طلبکار با کارمند متعهد 7سال سابقه شون حرف می زنن غربت اونجاست که تو وطن خودت چشم ندارن ببیننت اینجا غربت نیست. جایی که با احترام باهات رفتار می کنند غربت نیست ، جایی که بهت بها میدن که استعدادهاتو شکوفا کنی غربت نیست ، جایی که هلت می دن بری آغوش موفقیت غربت نیست امروز تو کتابخونه وقتی به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 14:00
" شوهر دار هم که شدی تمام دنیا قبل از هرکاری یک عدد ساعت گنده به دیوار اتاق خوابت آویزان می کنند و برای شنیدن اولین خبر لحظه شماری می کنند . بعد یکی آش آلو برایت می پزد و یکی لواشک ترش برایت می خرد " برگرفته از پرنده من نوشته فریبا وافی حالم بهم می خوره از فرهنگی که بچه و بچه دار شدن رو می پرستند بجای اینکه...
-
دانشگاه و تصمیم گیری
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 07:24
امتحان دانشگاه رو گذروندم با B ، دو تا کلاس رایتینگ و مکالمه باید بگذرونم . همزمان کلاسهای تمام وقت فرانسه که دولت بابت اش پول می ده داره شروع می شه. البته ساعت هاش تداخل نداره اما نمی دونم می تونم بکشم انگلیسی و فرانسه همزمان رو یا نه !!! دیشب فیلم هامون داریوش ارجمند رو دیدم . مخصوصا اون قسمت اش که افتاده دهن مردم...
-
کارت اقامت
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 08:59
امروز کارت های پی ارمون اومد . من هفته قبل رفتم مرکز کمک به مهاجرین و آدرس رو تغییر دادم اما خیلی زود اومد . شاید واسه اینکه تو سایت cic هم تغییر داده بودم. همسری کلی ذوق زده بود. چقدر این روزها با خودم دارم کلنجار می رم که نسبت به آدمهای بیمار بی تفاوت باشم و محل نذارم بهشون . چقدر سخته خوب بودن ...
-
شروع دوباره
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 12:57
امروز ۲۵ جولای هست و ۱۳ جون ما وارداینجا شدیم. تو این ۳۵ روز خیلی کارها کردیم آپارتمان گرفتیم . دانشگاه اپلای کردم که چون نمره آیلتسم پائین بود فعلا رفوزه ام تا امتحان مک گیل رو بگذرونم. همه چی باید از اول شروع شه اینهمه تلاشی که تو اون ایران کوفتی کردم هیچ!!! حالا باید برگردم از دسر ... امروز رفتم کتابخونه محل عضو...