چقدر سخته بار زندگی رو بدوش کشیدن
7 ماهه دارم اینجا کار میکنم همزمان درس هم می خونم
بعضی روزها کم می ارم بعضی روزا دلم میگه واسه چیزی همه چیزو گذاشتم اومدم
دلم گرفته
با هر تلفن ایران منتظر خبر بدم منتظر مرگ بزرگمم نمی دونم چرا
همسرم خوبه هوامو داره تا حتی که بهم یاد آوری کنه قهوه سر راهم فراموش نشه بخرم تا حتی اینکه چرا میوه امو که گذاشته بود نخوردم اما من طاقت ندارم نمی تونم مثل یه مرد فشار مادی زندگی رو بدوش بکشم
با شعارهای فمینیستی گولم زدن
کی گفته زن باید کار کنه؟ کی گفته زن باید عین مرد بجنگه
زن باید زن باشه
حق با توئه پریسا
اینا از اثرات مهاجرته دوستم ... تو همین روزاست که باید ثابت کنی آدم روزای سختی و در عین حال یک زنی ...
از محیط جدید لذت ببر...
اوهوووم
به گذشته فکر نکن چون دیگه بر نمیگرده
همیشه اول های راه سخت بعد عادت میکنی حل میشه
کانادا بدیش همینه ....قوانین کاری ....
ولی بقیه چیز هاش خوبه
آرمشش خوب ... .... حق و حقوق شهروندی که داری ... امکانات رفاهی و آموزشی ... از همه مهم تر امنیت که هست .... و فرهنگ بالا مردم
به خوبی هاش فکر کن
این مقایسه های مقصد و مبدا برای همه مهاجر ها سال های اولیه هست ...عادی .... سعی کن به بدی های اینجا فکر کنی تا بتونی هندل کنی
خدا رو شکر یک شوهر یار و مهربون کنارت داری
خدا دوست داره
یک پست از خوبی های کانادا بنویس
مرسی آذین جان حتمن می نویسم
روحیه زن با مرد فرق داره
برادر من قبل انقلاب خارج رفت ده بعد از درسش یک دفعه دو سال ازش بی خبر بودیم بعد از دو سال تلفن زد که انگلیس هستم و دارم کارامون جم و جور می کنم که بر گردم امریکا تو این دو سال المان بودم
درست از سال 68 تا حالا ازش بی خبریم
ولی خانوم ها وابستگیشون به خانواده خیلی زیاده به خاطر اینه که دلتنگ می شی
همیشه به چیز های مثبت فکر کن
دوری اذیتت میکنه