jan.30

جالبه نه؟؟


دارم تو مرکز تجاری راه می رم یه آقای کروات زده سیاه پوست میاد جلو می پرسه انگلیسی صحبت می کنی ؟ می گم بله میگه چند وقت یکبار می ری کلیسا منم گفتم هیچ وقت چون مسیحی نیستم مسلمونم میگه پس وقت بذار انجیلو بخون مسیح راجع به رستگاریمون صحبت کرده 


1 ساعت بعد تو خونه 

در می زنند 

دروباز میکنم دو تا پسر شیک کرواتی اومدن میگن مبلغهای دینی هستیم میگم نو نو نو بعد میگن کسی رو نمی شناسی که بخواد مسیحی میشه باز با سر می گم نو نو نو 


لعنت به هرچی ... 

1.01.2013

دلم گرفته .. از روزهایی که مامانم کمر درد داشت و من کمکش نمی کردم تو کارای خونه . حالا فرسنگها دورم ازش و خودم به این درد مبتلا شدم و فهمیدم چی میکشیده/ وقتی تو برف های 30 سانتی اینجا واسه اولین بار راه رفتم یاد روزهای بچگی افتادم که مامانم تعریف میکرده ساعت 6 صبح من تو بغلش میزده بیرون بره دانشگاه و تا سر کوچه برسه چادرش گوشه لبش یخ میزده . اون موقع ها مامان فقط واسه سرکار رفتن چادر می کرد .

دیشب جشن سال نو بود اما بخاطر کمر درد و سرماخوردگی من نرفتیم.

25.12.2012

2 روز دیگه سالگرد ازدواجمونه و اولین سالی که دور از خانواده هامون هستیم. مشکل اساسی اینجاست که همسر جان عادت به کادو خریدن نداره و از این سیستم ها خوشش نمیاد . شاید فکر کنین خسیس اه اما نه خیلی هم دست و دلبازه و شده خودش کمتر بخوره کمتر بپوشه واسه من کم نمی ذاره اما برعکس منه. من عاشق اینم که کسی سورپرایزم کنه واسم کادو بخره نه بخاطر کادو بلکه بخاطر اینکه ببینم و بفهمم من واسش مهمم اما هرچی سعی کردم نشد از سال اول تولد سالگرد ازدواج و عید رو همش واسش کادو می خریدم که یادش بدم اما دریغ دریغ فقط اگر ماموریت خارج کشور می رفت واسم خرید می کرد انصافا هم خوب می خرید .


خیلی باهاش صحبت کردم مستقیم غیر مستقیم اما گوشش بدهکار نیست. منم دیگه نایی ندارم که منم واسش کادو بگیرم.... تولد ها سالگرد ها میان میرن اما دست خالی دل خالی چشم براه ):


12.12.2012

امروز 12.12.2012 تو مراسم عقد جوستین تو ساختمان دادگستری شرکت کردیم. صبح ساعت 8.43 رسیدم خونه اش .درو که باز کردم جالب بود لباس عروس به تن اش . 30 مین بعد آرایشگر اومد ترک بود با کمترین امکانات خوب شد وسایل آرایش با خودم برده بودم ... خیلی معمولی آرایشش کرد . اما موهاش بد نشد. ساعت 9.45 همسر زنگ زد که رسیده محل مراسم ما هم تاکسی گرفتیم رسیدیم اونجا. 

جالب بود متنی که خانم نماینده دادستان خوند برای عروس داماد. احساس خوبی به ادم دست می داد .

بعد عروس خانم لباسو عوض  کرد و رفتیم چاینا تاون رستوران چینی . از اردک گرفته تا خرچنگ  تا ماهی . زیبا و خوشمزه 



فاصله

حدودای 12 سال پیش یادمه وقتی از همکلاسی هام می پرسیدم فاصله تون تا شهرتون چقدره جواب می دادن مثلا 10 یا 12 یا 20 ساعت با اتوبوس واما الان جواب می دن 10 یا 12 یا 20 ساعت با هواپیما !!! چی عوض شده ؟؟ من ؟ اونا؟ مکان؟